آیه 3 سوره فرقان
<<2 | آیه 3 سوره فرقان | 4>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و (مشرکان نادان) خدا را که مبدأ کل و مرجع همه امور عالم است فراموش کرده و غیر او (یعنی بتهای بی اثر) را به خدایی برگرفتند و حال آنکه آن بتان هیچ چیزی نتوانند آفرید و خودشان هم مخلوقند و نه هیچ بر نفع و ضرر خود قادرند و نه امر موت و حیات و بعث به دست آنهاست.
و [مشرکان] به جای او معبودانی اختیار کرده اند که چیزی را نمی آفرینند و خود آفریده می شوند، و برای خودشان مالک زیان و سودی نیستند، و قدرت و تسلطی بر مرگ و حیات و برانگیختن پس از مرگ ندارند،
و به جاى او خدايانى براى خود گرفتهاند كه چيزى را خلق نمىكنند و خود خلق شدهاند و براى خود نه زيانى را در اختيار دارند و نه سودى را، و نه مرگى را در اختيار دارند و نه حياتى و نه رستاخيزى را.
سواى او خدايانى ديگر گرفتند كه هيچ چيز نمىآفرينند و خود مخلوقند. نه مالك زيان خود هستند و نه سود خود، و مالك مرگ و زندگى و رستاخيز نيستند.
آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدند؛ معبودانی که چیزی را نمیآفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و مالک زیان و سود خویش نیستند، و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- نشور: زنده كردن. «نشر اللَّه الموتى و انشرهم: احياهم» آن در اصل به معنى گستردن و گسترده شدن است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3»
(مشركان) به جاى او خدايانى گرفتند كه هيچ چيز نمىآفرينند، ولى خود آفريده شدهاند. (اين معبودهاى دروغين حتّى) مالك هيچگونه ضرر و نفعى براى خود نيستند و (براى ديگران) اختيار مرگ و حيات و قيامت را ندارند.
پیام ها
1- خداگرايى، فطرى است و اگر كسى خداى يكتا را رها كند، سراغ خدايان دروغين مىرود. «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً»
2- با مشركان نيز مستدل سخن بگوييد. لا يَخْلُقُونَ ... لا يَمْلِكُونَ حيوان، نفعى را به خود مىرساند و شرّى را از خود دور مىكند، امّا بتها بر هيچ يك از اين دو قدرت ندارند و از حيوان هم كمترند.
3- دليل بندگى انسان، قدرت خداوند بر حلّ مشكلات و بازشدن گرههاى اوست و بتها فاقد اين آثارند. «لا يَمْلِكُونَ»
4- كسى كه از خود ضررى را دفع نكند و براى خود نفعى را جلب نكند، براى ديگران حتماً كارى نخواهد كرد. «لِأَنْفُسِهِمْ»
5- دفع ضرر، بر جلب منفعت مقدّم است. ( «لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا» كه دفع ضرر است بر «وَ لا نَفْعاً» كه جلب منفعت است، مقدّم شده است.)
6- كار انسان، يا بايد با هدف دنيوى همراه باشد، يا با هدف اخروى و بتها در
جلد 6 - صفحه 227
هيچ يك كارايى ندارند. «وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3»
چون خداى تعالى وصف فرمود ذات خود را به صفات جلال و عزت و علو، سپس نقص مذهب بت پرستان را فرمايد از چند وجه:
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً: و فراگرفتند مشركين غير از خدا خدايانى از اصنام و اوثان كه: وجه اول: لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً: نيافرينند چيزى را و حال آنكه خدا واجب است قادر باشد بر خلق و ايجاد و آفريدن؛ پس اينها كه عاجزند از خلق، البته خدا نباشند و قابل ستايش و پرستش نيستند.
وجه دوم: وَ هُمْ يُخْلَقُونَ: و حال آنكه ايشان آفريده شدهاند، و هر مخلوقى محتاج است به خالق؛ و مسلم است كه هر مخلوقى محتاج، و محتاج قابل الوهيت نيست، زيرا خدا بايد غنى بالذات باشد.
وجه سوم آنكه: وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً: و مالك نيستند براى نفس خود ضررى را، پس دفع كنند آن را از خود و نه نفعى را تا جلب كنند به طرف خود. بنابراين عاجز باشند از دفع ضرر از غير و رسانيدن نفع به غير، و بديهى است ذاتى را بايد ستايش نمود كه قادر مطلق باشد.
وجه چهارم: وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً: و مالك نيستند و توانائى ندارند ميراندن و زنده كردن و اعاده بعد از مرگ را، و كسى كه چنين باشد، البته خدا نباشد؛ پس چگونه و به چه وجه مستحق عبادت باشد؛ و تمام اين صفات خاصه ذات الهى است، پس او مستحق پرستش و ستايش خواهد بود نه غير. بنابراين چرا ترك عبادت خداى خالق مالك قادر را نموده، به عبادت مخلوق مملوك عاجز مشغول شويد، و حال آنكه عقل هيچ عاقلى چنين امرى را
جلد 9 - صفحه 302
تجويز ننمايد.
تنبيه: آيه شريفه تنبيه است بر آنكه خداى بايد قادر باشد بر ايجاد و اماته و احياء و بعث و جزا، پس هر كه اين صفات مذكوره كه لازم الوهيت است از او مسلوب باشد، خدائى را نشايد؛ زيرا نداشتن اين صفات، منافى با خالقيت باشد، پس چگونه عقل اقتضا كند كه ترك پرستش خداى خالق قادر را نموده، به ستايش بتان مشغول شوند كه عجز آنها به مرتبهاى است كه بر افعال عبده خود از نفع و ضرر قادر نيستند، چه جاى آنكه بر افعال ايشان قادر باشند از ايجاد و اماته و احياء و بعث.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»
وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»
تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»
ترجمه
برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بندهاش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده
آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى
و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را
و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى
جلد 4 صفحه 58
كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را
و گفتند افسانههاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه
بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان
و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشتهاى پس باشد با او بيم دهنده
يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شدهئى را
به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر
آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى.
تفسير
تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نمودهاند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نمودهاند و مشركين عرب پنداشتهاند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمىتوانستند از خودشان دفع ضررى كنند
جلد 4 صفحه 59
يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشتهاند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفتهاند گوينده اين مزخرف بود تصور مىنمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيهئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و
جلد 4 صفحه 60
خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نمودهاند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كردهاند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است
جلد 4 صفحه 61
بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بىبهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نمودهاند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّصتر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمىبينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مىفرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا
جلد 4 صفحه 62
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعددهئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لا يَخلُقُونَ شَيئاً وَ هُم يُخلَقُونَ وَ لا يَملِكُونَ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ لا يَملِكُونَ مَوتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3»
و گرفتند از غير خداوند متعال خداياني که شيئي را خلق نكردهاند و خود آنها مخلوق خالق متعال هستند.
(وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً) تمام طبقات مشركين از عبده اصنام و عبده شمس و كواكب و ملائكه و آتش و اشجار و گاو و گوساله و عبده شيطان.
(أَ لَم أَعهَد إِلَيكُم يا بَنِي آدَمَ أَن لا تَعبُدُوا الشَّيطانَ إِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعبُدُونِي هذا صِراطٌ مُستَقِيمٌ) يس آيه 60 و 61.
جلد 13 - صفحه 573
و در اينکه جمله داخل است تمام ارباب ضلال چه آنهايي که دعوي الوهيت كردند مثل باب و بها يا دعوي نبوت كردند متنبّيها يا دعوي امامت و خلافت يا مبدع در دين يا منكر ضروريات اسلامي شدند يا اهل فسق و فجور تماما داخل در عبده شيطان هستند بالاخص كساني که قائل به يزدان و اهريمن شدند.
(لا يَخلُقُونَ شَيئاً) نكرده در سياق نفي افاده عموم دارد حتي يك مگس هم نميتوانند خلق كنند.
(إِنَّ الَّذِينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن يَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَيئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ المَطلُوبُ) حج آيه 72 شرحش گذشت.
(وَ هُم يُخلَقُونَ) مخلوق ضعيف ذليل مقهور تحت قدرت الهي- وَ لا يَملِكُونَ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ لا يَملِكُونَ مَوتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً و اينکه هايي که اتخاذ آلهه كردند و نيستند مالك نفس خود که بتوانند ضرري وارد كنند يا نفعي دهند و مالك موت خود و ديگران نيستند و نه حياتي به كسي دهند و يا نشري كنند و مردگان را زنده كنند.
(وَ لا يَملِكُونَ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا) نتوانند دفع ضرري از خود كنند مثل اصنام که حضرت ابراهيم (فَجَعَلَهُم جُذاذاً) انبياء آيه 59 و مثل گاو و گوساله که اگر حيوان درنده به آنها حمله كند يا قصاب سر آنها را ببرد و مثل آتش که خاكستر ميشود و مثل انسان که دفع يك مرضي و بلائي از خود بكند قدرت بر دفع ندارند.
(وَ لا نَفعاً) که بتوانند جلب نفعي براي خود كنند.
(وَ لا يَملِكُونَ مَوتاً) که (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا يَستَأخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُونَ)
جلد 13 - صفحه 574
اعراف آيه 32.
(وَ لا حَياةً) که يك نفس بخواهند باقي باشند قدرت ندارند.
(وَ لا نُشُوراً) يك مورچه را زنده كنند پس از موت يا بخواهند فرداي قيامت زنده نشوند.
واقعا هر چيزي قيمتش به آثار و فوايد او است اينکه آلهه که منشأ هيچ اثري نيستند چه ارزش دارند که مقام الوهيت داشته باشند انسان تا چه اندازه عقل و شعور و ادراك خود را از دست داده که به الوهيت اينها معتقد شده و پرستش ميكند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 3)- در این آیه بحثی را که در آیات گذشته در مورد مبارزه با شرک و بت پرستی بود را ادامه داده، و مشرکان را در واقع به محاکمه میکشد و برای برانگیختن وجدان آنها، با منطقی روشن و ساده و در عین حال قاطع و کوبنده سخن میگوید، میفرماید: «آنها خدایانی غیر از پروردگار عالم (که اوصافش قبلا گذشت) انتخاب کردند (خدایانی) که مطلقا خالق چیزی نیستند، بلکه خودشان مخلوقند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).
وانگهی انگیزه آنها برای پرستش بتها چه میتواند باشد؟ بتهایی که «حتی مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند» تا چه رسد به دیگران (وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً).
اصولی که برای انسان اهمیت دارد همین پنج امر است: مسأله سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز و به راستی اگر کسی مالک اصلی این امور نسبت به ما
ج3، ص322
باشد شایسته پرستش است.
این بتها نه تنها در این دنیا مشکلی را برای بندگان خود حل نمیکنند که در قیامت نیز کاری از آنها ساخته نیست.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص262
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم